سحر قریشی قصه «نیسان آبی» را خراب کرد!
تاریخ انتشار: ۹ اسفند ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۴۷۶۸۱۵
«نیسان آبی» در ابتدا شروع بدی نداشت و در ادامه نیز توانست توجه عدهای از مخاطبان را جلب کند، اما این مجموعه نمایش خانگی تقریبا از قسمت ۱۵ به بعد، در مسیر سراشیبی قرار گرفت و از سوی مخاطبان خود با انتقادهای فراوانی مواجه شد.
به گزارش خراسان، قصه «نیسان آبی» درباره دو دوست به نامهای «رضا» و «جمشید» با بازی مهران غفوریان و حسین یاری و علاقه فراوان شخصیت «جمشید» به جمشید هاشمپور بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این سریال در قسمتهای ابتدایی به دوران کودکی این دو رفیق، جوانی، ازدواج و تشکیل خانواده آنها پرداخت و موازی با آن ماجرای علاقه «جمشید» به جمشید هاشمپور نیز روایت شد.
سریال در ابتدا به واسطه شوخی با دهه ۶۰ توانست مورد توجه قرار بگیرد و نظر مخاطبان نه چندان سختپسند را جلب کند. «نیسان آبی» در ادامه هم موفق شد با روایت زندگی «جمشید» و «رضا»، نمایش روابط خانوادگی آنها و پیشرفت زندگیشان به عنوان یک سریال کمدی سرگرمکننده جای خود را میان مخاطبان باز کند.
این روند تا قسمت ۱۵ این سریال ادامه داشت، اما پس از ورود شخصیت «آتوسا» با بازی سحر قریشی در نقش منشی گاوداری «جمشید» به قصه و آشنایی این دو شخصیت با یکدیگر موضوع به سمتوسوی دیگری منحرف شد و به جایی رسید که انتقاد مخاطبان را بر انگیخت.
شوخی با خیانت و چند همسریپس از ازدواج «جمشید» با «آتوسا» و سفر شخصیتهای سریال به ترکیه، قصه بیشتر بر مسئله خیانت «جمشید» به همسرش و ارتباط پنهانی آنها تمرکز داشت و «نیسان آبی» سعی میکرد به واسطه شوخی با این موضوع مخاطب را بخنداند، اما ترفند سریال جواب نداد و اتفاقا این موضوع از سوی مخاطبان با واکنشهای منفی مواجه شد.
تصویری که «نیسان آبی» از «جمشید» نشان داده بود، مردی خانوادهدوست بود، بنابراین نشان دادن خیانت او و تخریب این تصویر باعث شد لطمهای به سریال وارد شود و این بخش از قصه به مذاق مخاطب خوش نیاید.
علاوه بر این در قصه نشان داده شد «زری» به همسرش «جمشید» اعتماد داشت، اما در نهایت از اعتماد خود ضربه خورد و همسرش در نبود او با منشیشان ازدواج کرد!
گذشته از این که پرداختن به این موضوع باعث شد سریال فضای شیرین و خانوادگی خود را از دست بدهد، به نظر میرسد کلیشه شوخی با مسئله چند همسری نیز دیگر برای مخاطب جذابیتی ندارد و توقع او از یک سریال کمدی را برآورده نمیکند.
ادامه ناکامی منوچهر هادیطبق آن چه در قسمت ماقبل پایانی دیدیم، قصه «نیسان آبی» با پشیمانی «جمشید» و بازگشت او به خانواده خود به پایان خواهد رسید، اما بعید است چنین پایانی بتواند اُفت کیفیت سریال را جبران کند و نظر منفی مخاطبان را تغییر دهد.
هرچند که «نیسان آبی» در نقطه شروع نیز نشان داد نباید منتظر سریال پرمخاطب و ویژهای باشیم، اما انتظار میرفت این مجموعه تا انتها بتواند کیفیت متوسط خود و مخاطبانش را حفظ کند.
در نهایت این اتفاق رخ نداد و به این ترتیب پس از «دل» و «گیسو»، «نیسان آبی» نیز نتوانست موفقیتی را نصیب منوچهر هادی کند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: نیسان آبی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۴۷۶۸۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا داستان «جمشید بسمالله» دهههاست تکرار میشود؟
موسی غنینژاد در دنیای اقتصاد نوشت: کسانی که به سیاستگذاری دستوری در نظام تدبیر کشور باور دارند با زبان خاصی سخن میگویند که متفاوت از زبان عرفی یا زبان رایج در جامعه و البته زبان علمی است. برای مردمان عادی یعنی عامه مردم منهای دولتمردان صاحب قدرت، قیمت یک کالا عبارت است از نرخی که با آن میتوان خرید و فروش انجام داد؛ اما برای باورمندان به نظام دستوری، قیمت آن چیزی نیست که با توافق خریداران و فروشندگان در بازار بهصورت توافقی تعیین میشود، بلکه آن چیزی است که سیاستگذاران با معیارهای خود اعلام میکنند و همه طرفهای ذیربط باید آن را بپذیرند. سیاستگذاران دستوری اغلب مدعی دانشی برتر هستند که نه تنها مردمان عادی، بلکه حتی اهل علم هم به آن دسترسی ندارند.
این ادعا که همراه با اعتماد به نفسی اغراقآمیز و البته بیپایه، بیان میشود، ظاهرا و قاعدتا ریشه در قدرت یا توهم قدرتِ تحمیل دستور بر جامعه دارد. سیاستگذاران نظام دستوری، چون تصور میکنند به هر صورت دستوراتشان اجرا خواهد شد و این دستورات به «مصلحت» جامعه است بر درستی آن اصرار میورزند. در واقع آنها دانش برتری ندارند، بلکه دچار توهمی هستند که آن را دانش تصور میکنند.
در اواخر سال۱۳۹۶ و اوایل سال۱۳۹۷که نرخ ارز در بازار عمدتا بهدلیل تهدید و سپس برقراری تحریمهای حداکثری دولت دونالد ترامپ رو به افزایش نهاد، دولت وقت نرخ ارز دستوری ۴۲۰۰تومانی را تحت عنوان «یکسانسازی» نرخ ارز در ۲۰فروردین۱۳۹۷ اعلام کرد. توهم دانش به قدری بود که سیاستگذاران با اطمینان کامل مدعی شدند نه تنها میزان منابع ارزی حاصل از صادرات را میدانند، بلکه درخصوص مصارف آن هم اطلاعات کامل دارد؛ بنابراین میتوانند قیمت یا نرخ ارز در بازار را دقیقا پیشگویی کنند.
با استناد به چنین دانشی دولت اعلام کرد که ارز با این نرخ به اندازه کافی در اقتصاد ملی وجود دارد و هر کس هر مقدار ارز بخواهد با نرخ ۴۲۰۰تومان در اختیارش گذاشته خواهد شد. تحولات بازار ارز به زودی نشان داد که دانش سیاستگذاران چیزی جز توهم دانش نبوده است، از این رو، به سرعت بازار غیر دستوری یا بازار غیررسمی (آزاد) خارج از اراده و قدرت سیاستگذاران شکل گرفت.
سیاستگذاران به جای پذیرفتن اشتباه خود و تن دادن به واقعیات، به «تئوری توطئه» متوسل شد: نیروهای مرموز و مشکوکی به سیاق «جمشید بسمالله» واقعیات را مخدوش کردهاند و گرنه پیشبینی ما (سیاستگذار) درست بود! این داستان دهههاست تکرار میشود، از تعیین نرخ ارز دستوری ۶۰ تومانی در اوایل دهه۱۳۷۰ گرفته تا برسیم به دلار ۱۲۲۶ تومان در اوایل دهه۱۳۹۰، دلار ۴۲۰۰تومانی سال۱۳۹۷ و البته دلار ۲۸۵۰۰تومانی دولت کنونی. امکانپذیر بودن تکرار این توهم دانش ریشه در ابطالناپذیر بودن گزارهای عجیب و حیرتانگیز دارد که البته بهصورت تلویحی از سوی سیاستگذاران دستوری بیان میشود و مضمون آن این است: «واقعیت آن چیزی است که ما میگوییم، هر روایتی غیر از این توطئه دشمنان است.»
تجربه چند دهه اخیر نشان داده که سیاستمداران و به تبع آن سیاستگذاران در کشور ما اغلب گوش شنوایی ندارند و بیرون از «منطق» دستوری مورد قبول خود، تعهدی به دانش حقیقی و بحث علمی از خود نشان نمیدهند؛ اگر غیر از این بود با گزارههای ابطالناپذیر به جنگ واقعیات برنمیخاستند.
پرسش مهمی که اینجا مطرح میشود این است که «پس چه باید کرد؟» پاسخ البته ساده نیست؛ چراکه در غیر این صورت ما اکنون در این وضعیت قرار نداشتیم. به نظر میرسد پیچیدگی مساله و دشواری حل آن بیشتر ریشه در طرح صورتمساله دارد. صورت مساله از دیدگاه عامه مردم اغلب ناظر به رفتار انفعالی دولت است: دولت چرا قیمتها را کنترل نمیکند؟ دولت چرا اشتغال را بالا نمیبرد؟ دولت چرا مسکن ارزانقیمت نمیسازد؟ یا بهصورت کلی، دولت چرا برای حل مشکلات کشور آستینها را بالا نمیزند؟
اگر توجه نکنیم که اغلب این تصورات را سیاستگذاریهای دستوری دولت در اقتصاد ملی ایجاد کرده است به پیچیدگی مسائل پی نخواهیم برد. اینکه مردم توقع دارند دولت انفعالی رفتار نکند و با سیاستگذاری درست به تدبیر مسائل کشور بپردازد، توقع بجایی است. اما مساله دقیقا شناخت همین سیاستگذاری درست است؛ چرا که اغلب مسائل را سیاستگذاریهای نادرست گذشته بهوجود آورده است؛ بنابراین نکته کلیدی تشخیص و تفکیک سیاستگذاری درست از نادرست است. تورم در اقتصاد کشور ناشی از سیاستگذاری بودجهای نادرست و نیز قیمتگذاری دستوری است. از اینرو، درخواست از دولت برای کنترل قیمتها در بازار نقض غرض است یعنی سرکنگبینی است که بر صفرا خواهد افزود.
پس آنچه باید به مطالبه مردم از دولت تبدیل شود این نیست که سیاستهای دستوری خود را ادامه دهد و مثلا به کنترل و تثبیت قیمتها در بازار بپردازد، بلکه این است که به سیاستگذاری قاعدهمند اقتصادی روی آورد؛ یعنی کسری بودجه را کنترل کند و از قیمتگذاری دستوری در بازار پول، کالا و خدمات اجتناب ورزد؛ چون این سیاستها بهطور مستقیم و غیر مستقیم موجب افزایش ناترازیهای مالی گسترده در نظام اقتصادی کشور میشود و به افزایش کسری بودجه دولت و انبساط نقدینگی میانجامد که نتیجه نهایی آن تورم مزمن فزاینده است.
توصیههای اهل علم و تخصص به دولتمردان برای اصلاح سیاستگذاریها تاکنون چندان نتیجهبخش نبوده است؛ بنابراین بهتر است صورتمساله را به زبان عرفی برای عامه مردم توضیح داد تا مطالبات آنها از دولت اهرم فشار موثری باشد برای اصلاح امور. باید توضیح داد که با دستور مقامات نمیتوان قیمتها را در بازار تغییر داد؛ لذا این مطالبه از دولت که قیمتها را با سرکوب و دستور کنترل کند نه تنها کارساز نیست، بلکه در عمل وضع را بدتر کرده و معضلات اقتصادی را تداوم میبخشد.
دولت موظف است تورم را کاهش دهد؛ اما برای دست یافتن به این هدف به جای تاکید بر سیاستهای دستوری بیفایده باید سیاستگذاری قاعدهمندی را در پیش گیرد که ناظر است بر کاهش هزینههای غیرضروری دولت، آزادسازی فضای کسبوکار برای تولید ثروت بیشتر که به پایه مالیاتی بزرگتر و در نتیجه درآمد بیشتر برای دولت میانجامد. البته در کنار این تدابیر باید به اصلاح نظام بانکی و مالی نیز دست یازید. تسهیلات تکلیفی با نرخ بهرههای حقیقی منفی که مصداق بارز اقتصاد دستوری است عامل مهمی در ناترازی بانکها و در نتیجه دستاندازی بانکها به منابع بانک مرکزی و نهایتا افزایش پایه پولی و تورم است.
باید تاکید کرد که اینگونه سیاستهای دستوری است که علت بروز فسادهای مالی گسترده و اتلاف منابع است. باید برای مردم توضیح داد که معضلات اقتصادی کنونی ریشه در رویکرد دستوری دارد که باید کنار گذاشته شود و جای خود را به سیاستگذاری قاعدهمند مبتنی بر عقل سلیم و یافتههای علم اقتصاد دهد.
درست است که توضیح این مسائل برای افکار عمومی که سالهای درازی است عادت به شنیدن راهحلهای ساده دستوری دارد، کار آسانی نیست؛ اما با توجه به اینکه دستور اغلب با عرف مبتنی بر قواعد ریشهدار ناسازگار است، میتوان امیدوار بود اگر توضیحات به زبان عرف رایج و مورد قبول مردم بیان شود، بتواند به تدریج مقبولیت عام پیدا کند و رفتار مبتنی بر دستور را پس زند.